تاريخچه رنگ آميزي در ايران

نويسنده:سيده منصوره رحيم آبادي
خاصه آنكه با استفاده از آتش، ظروف گلي پخته به صورت سفال درمي آمده و در مجاورت درجات مختلف حرارت آفتاب و آتش، كم رنگ و پررنگ مي شده است و رنگ آميزي جديدي در برابر چشمان مردم قرار مي گرفته و الهام بخش سليقه ها مي گرديده است. شايد برخورد به گياهاني كه داراي مواد و مايعات رنگين بوده اند، يكي از وسايل رنگ آميزي پاره اي از لوازم زندگاني (چون رنگين كردن بافته هاي اوليه) بوده باشد.
برخورد به خاك هاي معدني «گچ و آهك» و همچنين گل اخراي قرمز كه با آنها ديوار كومه ها را مي آلودند و آنها را سفيد يا قرمز مي نمودند، احتمالاً شروع رنگ آميزي بوده باشد كه ديرتر زمينه وسيعي يافته است. آثار رنگين زيادي از دوره ماقبل تاريخ در دست نيست ولي با توجه به تاريخ تمدن و آشنايي با ويژگي هاي جوامع بدوي مي توان علاقه نخستين جماعات را به خودآرايي (به كمك رنگ) دريافت. علاقه آدمي به رنگ آميزي نه تنها در زمان زندگي او بوده بلكه تن و روي مردگان خود را نيز با «گل اخرا» زينت مي بخشيدند و آنان را هرچه شكوهمندتر به جهان ديگر مي فرستادند.
بعيد نيست كه روي رغبت خاص جماعات بدوي به رنگ آميزي لوازم زندگاني و همچنين خودآرايي به وسيله رنگ كه جنبه خوشايندي و تشريفاتي و ابراز تشخص داشته يك قسمت عمده كوشش آنان، در راه به دست آوردن مواد رنگين صرف شده باشد.
چند وقت طول كشيد تا توفيقي در اين راه حاصل شد معلوم نيست. زيرا برخورد تصادفي به ماده رنگين گياهي يا معدني و دانستن اين كه عصاره برگ ويج و پوست انار رنگي در زمينه زرد مي دهند و عصاره گياه اسكوتي زرد ليمويي خوشرنگ به دست مي دهد يا از برگ درختان كول رنگ مشكي روشن و از پوست تنه درخت گردو، رنگ مشكي خوشرنگ به دست مي آيد، يا گياهاني كه بر سر خود قرمز دانه دارند و رنگ قرمز آنها در مجاورت هوا و آفتاب تيره مي شود و يا برخورد به سنگ منگنز و دريافت خاصيت رنگ آن كه مخلوطش با آب و رسيدن گرما به آن، رنگ تيره اي به دست مي دهد. قاعدتاً با دنياي آن روز، وقت زيادي براي تجربه اندوختن لازم داشته است.
برخورد آنان به براده هاي فلزات (كه احياناً در دسترس آنان بوده) چون مس، قلع، سرب، كبالت و سنگ لاجورد) و سنگ چخماق و... و انديشمندي در اينكه مي توان براده ها را زينت بخشيده و آنها را هرچه شكوهمندتر به صورت نرم با سنگ سائيده و آنها را خميرمايه كرده به كار برد، برداشت هاي اوليه براي تهيه رنگ هاي لعابي بود كه در هزاره سوم پيش از ميلاد در ايران به ثمر رسيده است.
بهره گيري از رنگ به صورت عملي در هنر ايران از سفال هاي آن دوران تا به امروز، همچنان در مسيرهاي گوناگوني دنبال شده است. در دوره ايران باستان هنرمند در بكاربردن رنگ دقت داشته و رنگ را بيهوده و بي جا به كار نمي برده است و كوشش داشته است كه به وسيله رنگ در هنر خود هماهنگي به وجود آورد. گرچه هنرمند در گزينش رنگ كاملاً آزاد بوده ولي هيچ گاه در به كار بردن رنگ پذيرش هاي اصولي را زير پا نمي گذاشته و اگر هم در به كار بردن رنگ تغييري مي داده، اين تغيير از گروه آن رنگ ها بيرون نمي رفته است.
بدين گونه رنگ در هنر ايراني جلوه اي خاص و مقامي ارزشمند داشته و دارد. هنرمند ايراني، در دوره هاي رواج هنرها، در گزينش رنگ دقت و سليقه اي خاص به كار برده و مي شود گفت كه بيشتر هنرمندان سرزمين ما، رنگ را آگاهانه برگزيده اند و مي دانسته اند كه كدام رنگ را در كجا به كار ببرند حتي در بعضي دوره ها، پاره اي از هنرمندان در آثار خود از رنگ هاي غيرعادي استفاده كرده اند كه البته گاهي همين گزينش هاي غيرعادي، زيبايي خاصي به آثار هنري داده و گذشته از آن باعث شناسايي راحت و آسوده اين آثار شده است.
براي ساختن رنگ تا 1590 ميلادي (998هـ.ق) از سفيده تخم مرغ و پس از آن از صمغ، به عنوان بست (چسب) استفاده مي شده است. به احتمال زياد، تركيب اين گونه مواد با يكديگر بوده است كه لايه هاي سخت و شكننده نگاره هاي نخستين را سبب شده است. بعدها به علت مراوده نگارگران ايراني با اروپائيان از صمغ عربي به عنوان نسبت استفاده شد. صمغ عربي نه تنها قشر رنگ را سبك تر ساخت بلكه رنگ استحكام بيشتري يافت و كيفيت مات آن در مقايسه با نگاره هاي دوره هاي قبل فزوني يافت.
سير تحول تكميلي استفاده از رنگ از آن زمان تا به امروز كه بيش از ده هزار رنگ در امور بازرگاني صنعتي و هنري مي توان نام برد همچنان ادامه دارد.